توضیح چند اشکال
آنان که از اسلام دل خوشی نداشتند و ندارند، و آنها که حسن نیّت دارند ولی شناخت ندارند، شروع به ایرادتراشی به این مسئله ولایت فقیه - که دنباله مسئله امامت است - کردهاند. بیشتر این ایرادات بیاساس از آنان است که از اسلام میترسند، یعنی با تشکیل حکومت اسلامی منافع خود را در خطر میبینند.
وقتی که این ایرادات را بررسی میکنیم، میبینیم برگشت همه آنها به این چهار ایراد است:
1- ولایت فقیه یک نوع حکومت روحانیت و انحصارطلبی است.
2- ولایت فقیه موجب استبداد و دیکتاتوری است.
3- ولایت فقیه با حاکمیت ملّی سازگار نیست.
4- ولایت فقیه موجب تعدّد مراکز قدرت و تصمیمگیری میشود.
در مورد اشکال اوّل: ما مدعی نیستیم که ولی فقیه کلیه امور را باید در دست داشته باشد، لذا در قانون اساسی مصوّب امام و امّت به خصوص در اصل 110 اختیارات ولی فقیه را به طور فشرده بیان داشته است. ما نمیگوییم: ولی فقیه کلیه زمام امور قانونگذاری و قدرت اجرایی را به دست میگیرد، تا گفته شود: این یک نوع حکومت روحانیت و انحصارطلبی است، بلکه ضمن آنکه میبایست کلیه مناصب برای مشروع بودنش با اجازه یک حاکم شرع مطلق باشد، ولایتفقیه از هر گونه انحراف فکری و مکتبی و انحراف در مسیر اجرا و پیاده نمودن احکام جلوگیری مینماید.
با توجّه به اینکه در هر کاری باید به متخصّص مراجعه کرد و با توجّه به اینکه لباس و روحانی بودن دلیل آن نمیشود که در موارد حق از او پیروی نکنیم. ما باید پیرو حق باشیم، هر چند این حق از جانب روحانیت باشد. به اضافه اینکه باید به شرایط ولایت فقیه که در چه کسی است توجّه کرد، نه به لباس او.
در مورد اشکال دوم: ولی فقیه خودش غیر از اسلام نظری ندارد، تا او را به استبداد رأی متّهم کنیم، صفت آگاه (متخصّص) و عادل (درستکار) حاکی است که در حفظ اسلام قدم برمیدارد، بنابراین اگر از این خط منحرف شد، خود به خود از این مقام برکنار خواهد شد (با توجّه به اینکه ملّت مسلمان خواهان اجرای اسلام است نه غیر آن).
در مورد اشکال سوم: وقتی ملّت مسلمان بودند و در نهاد انقلابشان تشکیل حکومت اسلامی میجوشید، و به عبارت دیگر: انقلابشان انقلاب نان و آب و مسکن نبود، بلکه انقلاب مکتبی بود (که البته در پرتو این مکتب، نان و آب و مسکن نیز هست) معنای آن این است که ملّت، حکومت اسلامی را با آنچه که در آن است، میخواهند.
و بسیار واضح و روشن است که از مهمترین مقررات اسلام، مسئله امامت و ولایت فقیه است، پس به اراده ملّت کاملاً توجّه شده است، وانگهی وقتی که اکثریت ملّت، قانون اساسی را که در آن اصل ولایت فقیه آمده تصویب کردند، آیا معنای این مطلب آن نیست که به آراء ملّت احترام شده است؟ با توجّه به اینکه در مورد قانون اساسی کاملاً به آراء ملّت احترام و تکیه شده است و تشکیل مجلس شورای اسلامی نیز مؤیّد این مطلب است. از طرفی اکثریت عملاً به دنبال «ولایت فقیه» هستند، بنابراین در کجای ولایت فقیه ضدّیتی با حاکمیت ملّت دیده میشود؟!
در مورد اشکال چهارم: وقتی که حکومت اسلامی و اعضای آن، بر اساس یک قانون اساسی زیر نظر یک رهبر (که ولی فقیه است) باشد، همه ارگانها در یک مسیر گام برمیدارند و دیگر تعدّد مراکز قدرت لازم نمیآید.
ما اقرار میکنیم که در آغاز پیروزی انقلاب، در بعضی از موارد بر اثر عواملی این اشکال وجود داشت، علّت این بود که هنوز آن هماهنگی اسلامی در میان نبود. ولی پس از تحقّق حکومت اسلام تحت نظارت و رهبری ولایت فقیه، حتماً قدرتها و تصمیمها به یک مرکز برگشته و این اشکالها برطرف خواهد شد.
در اینجا اضافه میکنم: چنین نیست که عدّه مخصوصی حکومت را به دست گرفته باشند، بلکه همه مردم مسلمان حکومت را به دست گرفتهاند، نهایت اینکه نمایندههای آنها، یعنی افراد مورد قبول اکثریت با همکاری ملّت دستاندرکار شدهاند، اگر یک اتومبیل را در نظر بگیریم، این اتومبیل دارای دهها و صدها اعضا است که هر کدام در ساختمان و حرکت آن نقشی دارند. ولایت فقیه هم نقش دنده عوض کردن و هم نقش ترمز را دارد، تا هم آن را به حرکت درآورد و به مقصد برساند و هم هنگام خطر با نگهداری آن، خطرات را دفع و رفع نماید. (البتّه از ذکر این مثال پوزش میطلبم).
لازم به تذکّر است که مسئله امامت و دنبال آن ولایت فقیه در بینش تشیّع از اصول و ارکان دین است، و در اصول دین هر کس خودش باید دلیل و شناخت داشته باشد و تقلید روا نیست. در اینجا این سخن را نیز اضافه میکنیم که به حکم آیات و روایات از جمله:
(یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالحَقِّ وَ لا تَتَّبِع الهَوَی)
«ای داود! ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم، بنابراین بین مردم به حق حکومت و قضاوت کن و از هوی و هوس پیروی مکن»[1].
ولایت فقیه که دنبالهروی از پیامبران و امامان (ع) است، مبانی آن بر اساس اصالت جامعه یا اصالت فرد و یا اصالت انسان نیست، بلکه مبانی آن بر اساس اصالت «الله» است که امروز به صورت اسلام و قوانین اسلام متبلور شده است، او تنها از اسلام میگوید و بر اسلام تکیه دارد و مجری اسلام است، با توجه به اینکه با اجرای اسلام نیازهای فردی و جامعه و انسانها تأمین شده و همه را به سوی کمال و سعادت همهجانبه رهنمون میسازد.
سؤال: در ضمن بررسی روایات مربوط به حضرت مهدی (ع) آمده که امام صادق (ع) به مفضّل فرمود:
«هر بیعت قبل از ظهور مهدی (ع)، کفر، نفاق و تزویر است و لعنت بر بیعتشونده و بیعتکننده»[2].
و از امام حسین (ع) نقل شده که فرمود:
«هر پرچم برافراشته از رهبری، قبل از قیام مهدی (ع) طاغوت است».
و به فرموده امام باقر(ع):
«صاحب آن پرچم طاغوت است»[3].
آیا اگر ولیفقیه در زمان غیبت، زمام رهبری را به دست گیرد، مشمول اینگونه روایات نیست؟!
پاسخ: این روایات مربوط به آن رهبرانی است که مستقلاً رهبری امور را به دست میگیرند، ولی در ولایت فقیه استقلال نیست، بلکه نیابت به اذن عام حضرت مهدی (ع) است، چنانچه خود دلایل ولایت فقیه این مطلب را ثابت میکند، در حقیقت این پرچم و بیعت، به عنوان نیابت و زمینهسازی برای ظهور آن حضرت میباشد، و ائمه (ع) هم چنین اجازه، بلکه چنین تکلیف را به مردان فقیه شایسته دادهاند.
پینوشتها:
[1] . سوره ص، آیه 26.
[2] . بحارالانوار، ج 52، ص 304.
[3] . اثبات الهداة، ج 7، ص 65.